عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

نفس مامان اینجا هفت ماهست .

دختر نازم خوشگل مامانش نفسکم عاشق کنترل تلویزیونی تا ازت غافل میشم پریدی برش داشتی منم از ترس اینکه توی دهنت نکنی میذاشتمش روی مبل اما خانم خانما با سعی و خطا فهمیدی که با کشیدن پارچه رومبلی میتونی به کنترل دسترسی پیدا کنی الهی دورت بگردم که اینقدر باهوشی با دستای کوچولوت اونقدر پارچه رومبلی رو میکشی تا کنترلا بیوفتن رو زمین بعدشم کلی حال میکنی و با خودت میخندی. اینم یه عکس دیگه از نفس مامان توی ماشین تازش خانمی هر چی از کالسکه بدش میاد روروکشو دوست داره اگرم توش نشینه هولش میده اینم یه عکس جدی از قند عسلم فکر کنم داری فکر میکنی چه جوری کنترلا رو برداری نه مامانی؟ ...
30 فروردين 1390

نفس مامان اینجا هفت ماهست .

دختر نازم خوشگل مامانش نفسکم عاشق کنترل تلویزیونی تا ازت غافل میشم پریدی برش داشتی منم از ترس اینکه توی دهنت نکنی میذاشتمش روی مبل اما خانم خانما با سعی و خطا فهمیدی که با کشیدن پارچه رومبلی میتونی به کنترل دسترسی پیدا کنی الهی دورت بگردم که اینقدر باهوشی با دستای کوچولوت اونقدر پارچه رومبلی رو میکشی تا کنترلا بیوفتن رو زمین بعدشم کلی حال میکنی و با خودت میخندی. اینم یه عکس دیگه از نفس مامان توی ماشین تازش خانمی هر چی از کالسکه بدش میاد روروکشو دوست داره اگرم توش نشینه هولش میده اینم یه عکس جدی از قند عسلم فکر کنم داری فکر میکنی چه جوری کنترلا رو برداری نه مامانی؟ ...
30 فروردين 1390

خدا به عسلکم رحم کرد

دختر نازم عسل قشنگم امروز پنج شنبه ۱۷/۱/۱۳۹۰ ساعت ده دقیقه به ۸ شبه.مامان جون شما الان لالا کردی .اما نیم ساعت یش خدا خیلی به تو و ما رحم کرد.مامانی داشت تلفنی با خاله مژگان حرف میزد که یهو شما یه تیکه از نون سنگگی که دستت بودو کندی و تو گلوت گیر کرد.بابایی کلی زد پشتت تا خدا رو شکر از گلوت در اومد.     مامان جون دفعه اول بود که نون به این سفتی رو میکندی اونم با لثه هات الهی دورت بگردم که درد دندونتو سر اون تیکه نون بیچاره خالی میکنی.ولی خداییش مامان جون اصلن فکرشو نمیکردیم اینکارو بکنی از این به بعد چهار چشمی مواظبتم تا اینجوری نشه قول میدم مامان   ...
19 فروردين 1390

خدا به عسلکم رحم کرد

دختر نازم عسل قشنگم امروزپنج شنبه ۱۷/۱/۱۳۹۰ ساعت ده دقیقه به ۸ شبه.مامان جون شما الان لالا کردی .اما نیم ساعت یش خدا خیلی به تو و ما رحم کرد.مامانی داشت تلفنی با خاله مژگان حرف میزد که یهو شما یه تیکه از نون سنگگی که دستت بودو کندی و تو گلوت گیر کرد.بابایی کلی زد پشتت تا خدا رو شکر از گلوت در اومد. مامان جون دفعه اول بود که نون به این سفتی رو میکندی اونم با لثه هات الهی دورت بگردم که درد دندونتو سر اون تیکه نون بیچاره خالی میکنی.ولی خداییش مامان جون اصلن فکرشو نمیکردیم اینکارو بکنی از این به بعد چهار چشمی مواظبتم تا اینجوری نشه قول میدم مامان یه کار ...
18 فروردين 1390

چند تا از عکسای دخمل گلم توی 6 ماهگی

نفس مامانی توی ۶ ماهگی این عکس دقیقن  ۱۰ فروردین ۱۳۹۰ گرفته شده   يكي يك دونه من ، برام تو عمر و نفسي ... اینم یه عکس دیگه از عسل خانمی ۶ ماهه اینم گل مامانشه بازم توی ۶ ماهگی اینم دخمل گلم با لباس عیدی هاش     ...
14 فروردين 1390

چند تا از عکسای دخمل گلم توی 6 ماهگی

نفس مامانی توی ۶ ماهگی این عکس دقیقن ۱۰ فروردین ۱۳۹۰ گرفته شده يكي يك دونه من ، برام تو عمر و نفسي ... اینم یه عکس دیگه از عسل خانمی ۶ ماهه اینم گل مامانشه بازم توی ۶ ماهگی اینم دخمل گلم با لباس عیدی هاش ...
14 فروردين 1390